فاقد عنوان

۹۹

چهارشنبه, ۱۶ فروردين ۱۴۰۲، ۰۶:۴۴ ق.ظ

مرتیکه پفیوز دیوث بی‌حیا 

پولی که بهت قرض دادم رو پس بده دیگه بیشرف پیر سگ

جای بابا بزرگمی خجالت بکش

هرچی با احترام میگم کثافت حالیش نمیشه

د آخه توی پیرمرد اگه اینقد پول تو حسابت نیست که باید سرتو بذاری بمیری 

اگه نمیتونی پنج تومن از یکی قرض کنی و پول منو پس بدی که باید بمیری

اگه اندازه همینقدرم اعتبار نداری پیش کسی

امیدوارم امروز تا ظهر پول تو حسابم باشه

دیگه غلط بکنم پولمو بدم دست کسی

به حرف ارسلان هم گوش میدم و حتی نمیدم دست خانواده 

فقط خودم

  • [جیم،کاف] *°

98

جمعه, ۱ مهر ۱۴۰۱، ۰۵:۲۳ ب.ظ

من کاری به اتفاقای اینروزا ندارم. امیدی هم ندارم که چارتا جوون حریف یه جماعت لاشخور بشن. پس فقط ازش میگذرم. 

حالم خوش نیست. از طرفی فوت مهرشاد که واقعاً نباید رو من اثر میذاشت ولی خیلی دلمو به درد آورد... 

از طرفی احساس تنهایی خودم..

و از طرفی جواب ندادن اون... 

حال روحیم خوب نیست و راهی برای بهتر شدن هم نمی‌بینم.

امروزم یه بار دیگه خواستم شانس مشاوره بدم و این یکی مشاور هم رید. 

ول کن... چه میشه کرد جز ادامه دادن... کی میدونه کی وقت ما میشه که بمیریم... 

  • [جیم،کاف] *°

97

سه شنبه, ۲۹ شهریور ۱۴۰۱، ۱۱:۳۴ ب.ظ

من نیاز دارم استراحت کنم و نرم سر کار

ولی با وجود این آدمی که ازش بدم میاد، چطور توی خونه بمونم؟ چرا برگشت خونه آخه؟ 

  • [جیم،کاف] *°

96

سه شنبه, ۲۹ شهریور ۱۴۰۱، ۰۶:۵۹ ب.ظ

واقعاً بدنم خالی کرده. بازم نیاز دارم بخوابم و فقط استراحت کنم. 

و نیاز دارم ریخت این آدم رو نبینم و امشبم برگرده بره. 

بازم الهی شکر لباسا رو جمع کردم و آشغالا رو بردم.

حالم ازش به هم میخوره. 

کرونا هم با اینکه خفیفه ولی داره اذیتم میکنه

  • [جیم،کاف] *°

95

يكشنبه, ۲۷ شهریور ۱۴۰۱، ۰۶:۵۸ ب.ظ

ده نفر دیگه مونده تا نوبت من بشه

از منتظر موندن متنفرم. 

چه کنم اینهمه ساعت رو؟

  • [جیم،کاف] *°

94

يكشنبه, ۲۷ شهریور ۱۴۰۱، ۰۵:۵۹ ب.ظ

داشتم فکر میکردم دیگه درد ندارم و امروز که میرم دکتر چی بگم که درد اومد. 

  • [جیم،کاف] *°

۹۳

شنبه, ۲۶ شهریور ۱۴۰۱، ۱۱:۴۷ ب.ظ

آدم چطور باید به خودش حالی کنه که باید برگرده به گذشته‌ای که ازش فرار کرده؟ که وقتی تازه حس میکنی داری یه قدم بهتر میشی و بالاتر میری، باید دوباره سقوط کنی همونجایی که بودی.. چطور باید قبول کنم؟ 

من نمیتونم.. 

قطعاً خودمو از بین می‌برم... 

  • [جیم،کاف] *°

92

شنبه, ۲۶ شهریور ۱۴۰۱، ۰۷:۲۷ ب.ظ

اینکه امروز بیاد خونه، یکم از سهمیه این چند روزم بیشتره. منی که دیشب تو بیمارستان خوابیدم و نباید عصبی بشم، کاش امشب این نبودش.. 

  • [جیم،کاف] *°

۹۱

سه شنبه, ۲۵ مرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۱۴ ب.ظ

بد و بیراه بگیم و انرژی منفی درونمون رو بپراکنیم تا آروم شیم

اول از همه خستم. به شدت خستم. 

بعد اینکه گشنمه. دلم میخواد مرغ آماده بود و نیاز نبود درستش کنم. 

سه اینکه متنفرررررم از اینکه الآن برم خونه و اون اسکل روانی خونه باشه. کسخل دیشب نمیدونه به چی گیر بده به آب جوش گیر میده. کس؟ چی؟ خل؟ آفرین خودشه. 

جون کار کردن ندارم. دلم واااااقعاً یه هفته تفریح میخواد. فقط و فقط هم با همون آدم. حوصله‌ی هییییچ بنی بشر دیگه‌ای هم ندارم. هیچکس. دخترا که از بیخ کنسلن. 

پنج ینکه این قرص کوفتی بهم جواب نداد و امروز که رفتم دکتر، روند درمانم رو عوض کرد. بنابراین چی؟ آفرین دیک تو اعصاب منی شده که هورمونام به فاک رفتن و پریودم به هم ریخته. 

شیش اینکه جواب نمیده. حس میکنم از چیزای دیگه‌ای به هم ریخته یا چمیدونم دلیلشو. ولی میدونم گه تو کسی که اون روز خونه بود و بودن نحسش باعث شد من نتونم باهاش حرف بزنم. نیاز داشتم اون شبی که باهم بودیم رو مرور کنم و بخاطر این عن نشد. 

عمیقاً الآن میخواستم اون گه خونه نباشه. برم شام درست کنم و بخورم. بعدم تو تخت بپلکم. امروز زیادی خسته شدم. 

و بعدم دلم مرخصی و مسافرت با اون. کاش میشد. کاش به همین مفتکیا میشد. ولی من به واکسن زدن نیاز دارم و واقعاً سخته تنهایی برم اینور اونور دنبالش بگردم تو داروخونه‌ها. 

چی بگم دیگه

پول میخوام

رفاه و نوکر میخوام. 

  • [جیم،کاف] *°

۹۰

سه شنبه, ۲۸ تیر ۱۴۰۱، ۰۷:۵۰ ب.ظ

از درد پریود دارم به خودم می‌پیچم

به شدت خوابم میاد و چشام میسوزه

دل درد پریود دارم 

و همزمان با اینا هزارتا کار هم سرم ریخته

و باید یه زنیکه عوضی هم از زبون من حرف دربیاره و باعث شه به عقل خودم شک کنم

  • [جیم،کاف] *°