گریه دارم. خیلی. کاش یکی بغلم می‌کرد الآن.
گریه دارم. خیلی. کاش یکی بغلم می‌کرد الآن.
هزار سال پیش وقتی نمیتونستم از یکی بگذرم، به خودم میگفتم دیگه از فلانی بالاتره حست بهش؟ از اون بیشتر؟! یادت بیاد چیکار کردی واسه اون! پس نیست. اون نه که فراموش بشه اما برات مُرد. اینم یه روزی برات می‌میره و خلاص میشی.
حالا اون واسه خیلی قدیما بود.
الآن که تو این مخمصه‌ام، باز به خودم میگم دیگه از اون یکی فلانی بالاتر بود؟ از اونکه اونهمه زیاد می‌مردی که پیشش باشی. اون اینجوری که می‌بینی برات عادی شد.. اینم میشه.. اینم میشه..
+ به زندگیم که نگا میکنم همیشه انگار باید یکی رو میداشتم که عاشقش باشم. اصلاً واسه همین بود که اون ازم قول گرفته بود فقط شیش ماه سعی کنم عاشق کسی نشم. چون میدونست این سخت‌ترین چیزیه که ازم یه نفر میتونه بخواد :)) اصلاً نمیدونم اگه هنوز پیشم بود و این روزامو می‌دید چقدر قرار بود از دستم حرص بخوره..
هیچوقت یاد نگرفتم چطور احساساتم رو کنترل کنم. هیچوقت..
پس خیانت این شکلیه.. چه چهره آشنای تکراری زشتی..
میدونی چیه؟ دیگه نمیخوام حرف پیدا کنی. نه تو، نه اون، نه هیچکس دیگه. هر حرفی سر وقتش گفته بشه قشنگه. ازش که گذشت به هیچ دردی نمیخوره. گوش شنوا هم براش نیست.
صد جا دارم می‌نویسم.
شب طولانی‌تر و کلافه‌کننده‌تر میگذره یا روز؟
+ زودتر حرف پیدا کن. لطفاً.
شما چرا اینقد خوبین که هنوز اینجا رو چک میکنید؟