فاقد عنوان

95

يكشنبه, ۲۷ شهریور ۱۴۰۱، ۰۶:۵۸ ب.ظ

ده نفر دیگه مونده تا نوبت من بشه

از منتظر موندن متنفرم. 

چه کنم اینهمه ساعت رو؟

  • [جیم،کاف] *°

94

يكشنبه, ۲۷ شهریور ۱۴۰۱، ۰۵:۵۹ ب.ظ

داشتم فکر میکردم دیگه درد ندارم و امروز که میرم دکتر چی بگم که درد اومد. 

  • [جیم،کاف] *°

۹۳

شنبه, ۲۶ شهریور ۱۴۰۱، ۱۱:۴۷ ب.ظ

آدم چطور باید به خودش حالی کنه که باید برگرده به گذشته‌ای که ازش فرار کرده؟ که وقتی تازه حس میکنی داری یه قدم بهتر میشی و بالاتر میری، باید دوباره سقوط کنی همونجایی که بودی.. چطور باید قبول کنم؟ 

من نمیتونم.. 

قطعاً خودمو از بین می‌برم... 

  • [جیم،کاف] *°

92

شنبه, ۲۶ شهریور ۱۴۰۱، ۰۷:۲۷ ب.ظ

اینکه امروز بیاد خونه، یکم از سهمیه این چند روزم بیشتره. منی که دیشب تو بیمارستان خوابیدم و نباید عصبی بشم، کاش امشب این نبودش.. 

  • [جیم،کاف] *°

۹۱

سه شنبه, ۲۵ مرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۱۴ ب.ظ

بد و بیراه بگیم و انرژی منفی درونمون رو بپراکنیم تا آروم شیم

اول از همه خستم. به شدت خستم. 

بعد اینکه گشنمه. دلم میخواد مرغ آماده بود و نیاز نبود درستش کنم. 

سه اینکه متنفرررررم از اینکه الآن برم خونه و اون اسکل روانی خونه باشه. کسخل دیشب نمیدونه به چی گیر بده به آب جوش گیر میده. کس؟ چی؟ خل؟ آفرین خودشه. 

جون کار کردن ندارم. دلم واااااقعاً یه هفته تفریح میخواد. فقط و فقط هم با همون آدم. حوصله‌ی هییییچ بنی بشر دیگه‌ای هم ندارم. هیچکس. دخترا که از بیخ کنسلن. 

پنج ینکه این قرص کوفتی بهم جواب نداد و امروز که رفتم دکتر، روند درمانم رو عوض کرد. بنابراین چی؟ آفرین دیک تو اعصاب منی شده که هورمونام به فاک رفتن و پریودم به هم ریخته. 

شیش اینکه جواب نمیده. حس میکنم از چیزای دیگه‌ای به هم ریخته یا چمیدونم دلیلشو. ولی میدونم گه تو کسی که اون روز خونه بود و بودن نحسش باعث شد من نتونم باهاش حرف بزنم. نیاز داشتم اون شبی که باهم بودیم رو مرور کنم و بخاطر این عن نشد. 

عمیقاً الآن میخواستم اون گه خونه نباشه. برم شام درست کنم و بخورم. بعدم تو تخت بپلکم. امروز زیادی خسته شدم. 

و بعدم دلم مرخصی و مسافرت با اون. کاش میشد. کاش به همین مفتکیا میشد. ولی من به واکسن زدن نیاز دارم و واقعاً سخته تنهایی برم اینور اونور دنبالش بگردم تو داروخونه‌ها. 

چی بگم دیگه

پول میخوام

رفاه و نوکر میخوام. 

  • [جیم،کاف] *°

۹۰

سه شنبه, ۲۸ تیر ۱۴۰۱، ۰۷:۵۰ ب.ظ

از درد پریود دارم به خودم می‌پیچم

به شدت خوابم میاد و چشام میسوزه

دل درد پریود دارم 

و همزمان با اینا هزارتا کار هم سرم ریخته

و باید یه زنیکه عوضی هم از زبون من حرف دربیاره و باعث شه به عقل خودم شک کنم

  • [جیم،کاف] *°

۸۹

سه شنبه, ۲۸ تیر ۱۴۰۱، ۰۷:۴۸ ب.ظ

آخه ک.س.ک.ش پدر دروغگو 

من کجا همچین حرفی زدم؟ 

بی‌شرف

  • [جیم،کاف] *°

۸۸

سه شنبه, ۲۸ تیر ۱۴۰۱، ۱۲:۴۱ ب.ظ

واسه همین نمیخواستم کسی بیاد 

کارای خودم کمه، باید کره خر هم ملّا کنم.

  • [جیم،کاف] *°

87

يكشنبه, ۲۶ تیر ۱۴۰۱، ۰۲:۰۲ ق.ظ

نمیفهمم چرا خیال میکنه فقط کار و سلیقه‌ی فلانی خوبه و من اگه چیزی خارج از برنامه بزنم، زشت و اشتباه و داغونه. واقعاً امشب دیگه بهم برخورد. نه که دلم از جای دیگه پر باشه نه، از این رفتار ناراحت شدم که هر بار من یه بک جدید میزنم میگه این یه جوری شده و الآنم که برگشته میگه تا یه بک رو فلانی استفاده نکرده تو استفاده نکن. انگار من عقل ندارم. سلیقه ندارم. بخش دراماتیکم میگه بخاطر همین موضوع ولش کن برو تا خودش بمونه و کوه عکساش و مشتریاش و بره دنبال یکی بگرده که چیزی از خودش نداره و کپی میکنه فقط. والا. باشه اون بکای زشت قدیمی داغونتون رو دوباره میزنم. به عنم که کار قشنگ نمیخوای. دیگه نمیدونه به چی گیر بده میگه این شبیه سفره هفت سینه. برو بابا. با چس مثقال حقوقی که میده. 

  • [جیم،کاف] *°

86

دوشنبه, ۲۰ تیر ۱۴۰۱، ۰۵:۱۴ ق.ظ

دروغ چرا

فقط دارم میگذرونم عمرم رو.. تا وقتش برسه و تموم بشه.. 

  • [جیم،کاف] *°